اولین علایم وجودت
خب مامانی دیگه کم کم تو هفته هشت و نه بارداری بود که حالتهای تهوع من شروع شد... طبق سوابق خانوادگی احتمال می دادم که حالتهای تهوعم شدید باشه ولی نه این قدر... من که خودم لاغر بودم با قد 172 و وزن 56 کیلو باردار شدم و ماه اول حدود دو کیلو اضاف کردم ولی از هفته هشتم که حالم بد شد دیگه هر چی میخوردم ... صبح ها که از گرسنگی تهوع داشتم ...شبها هم که خیلی شدید تر بود و هر چی خورده بودم نابود می شد...
خلاصه تا اواخر هفته 14 بارداری حسابی حالم بد بود و نسبت به همه بوهای اطرافم حساس شده بودم...حتی بوهای خوب مثل مایع های دستشویی و مایع های لباسشویی...جوری که تا 1 ماه من لباسارو نمیشستم...خلاصه مامانی خیلی اذیت شد ولی ارزشش رو داشت...چون بعد از این دوره رفتم واسه آزمایش های غربال گری که خدارو صد هزار بار شکر سالم بودی مامانی گلم و اونجا دکتر نظری که یک دکتر خیلی با تجربه و مهربون بود کلی تورو نشونم داد و بابایی هم ازت فیلم گرفتو صدای قلبتو شنیدیم کلی خوشحال شدیم... جنسیتت هنوز دقیق معلوم نبود و واسه ما هم هیچ فرقی نداشت ولی دکتر یه چیزایی دید که احتمال داد گل پسری باشی ...منم که ترم آخر ارشدم رو می گذروندم ...خدارو شکر یک روز در هفته کلاس داشتم و چون تو توی پهلوهام بودی و منم لاغر بودم شکمم اصلا پیدا نبود و هیچکی نمیفهمید که مامانی تورو داره با خودش این ور و اون ور میبره...منم حسابی فعالیت می کردم و دانشگاه و خرید و پیاده روی و برنامه هام قطع نمیشد... اون موقع هم مامان جون داشت سیسمونی کیمیا دختر عمه مریم و عمو حمید رو می خرید و هر جا می رقت واسه آرمین عسلیم هم خرید میکرد ...دستتون درد نکنه مامان جون
مامان جون فری هم داشت ریز ریز برات خرید می کرد عزیزم...دستتون درد نکنهحالا عکس سونو گرافی رو برات اینجا میذارم عزیزم...ببین از بس شیطونی می کردی به پشت خوابیدی تو عکست گل گل من