آمدن کیمیا گلی
بالاخره در تاریخ 11 دی 1393 کیمیا گلی هم بین ما آمد... خیلی روز شیرین و خوبی بود مامانی...همه خیلی منتظر کیمیای عزیزم بودیم و وقتی آمد همه خیلی خوشحال شدیم حتی تو هم خوشحال بودی مامانی... خلاصه کیمیا گلی رو به خونه آوردییم و هرچند اولاش خیلی سختی داشت و عمه مریم و مامان جون خیلی خسته بودن چون کیمیا یکم ناآروم بود و همش گریه می کرد و شیر نمی خورد ولی خیلی هم شیرین بود... حالا از این به بعد همه بی صبرانه منتظر حضور تو هستیم مامانی ... خلاصه تو این مدت امتحانای پایان ترم من و بابایی هم بود و ما حسابی مشغول بودیم و خدارو شکر مامانی جفت نمره هاش خیلی خوب شد..
در این حین با مامان جون فری هم برات وسایل سیسمونیتو خریدیم که بعدا برات عکساشو میزارم...دستت درد نکنه مامان فری مامان جون و باباجونت هم کلی چیزای قشنگ برات خریدن که یکیش یه ماشین نارنجیه خوشکله که من همش به جای تو باهاش بازی می کنم.. دستتون درد نکنه... راستی همون اول که فهمیدم باردارم عمه مریم برات چندتا ماشین خیلی خوشکل خریده که من خیلی دوستشون دارم...دستتون درد نکنه خاله پریسا هم برات یه شیشه شیر به عنوان اولین کادوت از سر کارش خریده بود و همش هم برای مامانی داروهای خارجی میاورد بخوره تا به آرمین خاله چیزای خوب خوب برسه...دستش درد نکنه..خاله الهامت هم که از بچگی با مامانی بوده و از دوره دبیرستان تا الان حدود 10 ساله که بهترین دوست مامانی هست و دیگه خواهرم محسوب میشه الان بی صبرانه منتظره ببینتت و از مشهد برات یه لباس سر همی خوشکل آورده..مرسی خالهخاله نوشین و شهره جون هم کلی برات چیزای خوشکل خریدن و قراره خاله نوشین تا ماه دیگه بیاد ایران وبرات کلی چیزای خوشکل بیاره..که عکساشو برات بعد میزارم...دست شما هم درد نکنه
خلاصه همه به فکرتن و منتظرن تا زودی بیای تو بغلمون قند عسل
حالا چندتا از عکسای کیمیا جونو برات میزارم...
این اولین عکسیه که تو بیمارستان ازش گرفتیم...تازه تازه ...
این اولین عکسشه که تو بیمارستان